محمد حسينمحمد حسين، تا این لحظه: 14 سال و 18 روز سن داره

عزيز مامان

بدون عنوان

1391/6/3 20:41
نویسنده : مامانش
461 بازدید
اشتراک گذاری

الان که دارم می نویسم پسرم گلم خوابیده .الان که ٢سالشه وبزرگتر شده راحتترم ولی وقتی کوچولو بود خیلی وقتم با هاش پر بود هنوزم از اون روزها تنم خسته است ولی حسابی دلم واسه اون وقتا تنگه خیلی تپل وناز بود وقتی سه ماهش بود رفتیم مشهد یه عکس یادگاری ازش گرفتیم .سرش رو نمیتونست نگه داره یادمه شش ماهش که شد مرخصی منم تموم شده بود قرارشده بود من در محل کارم از پسرم مراقبت کنم اونو با آغوش بستم به صندلی ماشینو راه افتادم طفلک نمیتونست هنوز گردنشو بگیره تا اونجا هی سرش میافتاد منم که راننده بودم نمی تونستم بغلش کنم دوباره سرشو بلند می کردم .بزرگتر که شد یه روز با کریر روی صندلی گذاشتمش بدون اینکه کمر بندشو ببندم توی یه فرعی ترمز زدم یهو افتاد خیلی ترسیده بود منم شوکه شدم فرمونو ول کردم وبچه رو چسبیدم ماشینم همینجور داشت می رفت.وقتی یه سالش شد دستشو می گرفت به دیوار وراه می رفت و همش اول هر کلمه رو می گفت بابا:با -چای:چا-آقاجون:آق-مامان:مــــــــابقیشونو فعلا یادم نیست.قربونش برم مـــــــــــن

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به عزيز مامان می باشد